سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ღ عشق تعارفم نکنید من سیرم ღ

معلم پرسید: عشق چیست؟
هیچ کس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود.
 لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده  بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن. معلم اونو دید و گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟
لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟
لنا جواب سئوال معلم را با سئوال پاسخ داد: عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟
معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم
لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهی شو حفظ کنید.
و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم اون هم منو دوست داره، بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه  و دور از چشم بقیه به طوری که بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم. بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...
من تا مدتی پیش نمی دونستم که یپتر منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل از اینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده. ما عاشق هم دیگه بودیم و از ته قلب همدیگه رو دوست داشتیم. خیلی زود گرمی عشق را احساس کردیم ولی یپتر طاقت دوری نداشت بخاطر همین به من گفت دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم از این موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود.
اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن، بخاطر همین پدرم می خواست یپتر رو کتک بزنه. ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم اونی که خیلی دوسستش دارم، می زنه. رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد به پیتر اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه. من پیتر رو با دست به آن طرف پرت کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منو به رگبار کتک بست.
 بعد از این موضوع پیتر رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و از اون روز به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رم و اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار.
 مواظب خودت باش
دوستدار تو : پیتر

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کرد و گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود
معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی
لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شد و گفت: پدر و مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان.
لنا بلند شد و گفت: چه کسی؟
ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان
دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد.
آری لنای داستان ما، به عهدش وفا کرد و رفت تا توی اون دنیا پیتر را ملاقات کنه.

نکته ها:
.
خیلی از ما آدما، فکر می کنیم از عشق نوشتن، درباره عشق نوشتن قدیمی شده است و باید این واژه را در کتاب ها جستجو کرد! اما من از آنها می پرسم مگر می شود بهترین هدیه الهی قدیمی و کهنه شود؟ شاید بخاطر این است که این روزها، افراد خیلی کمی عشق لنای داستان ما را دارند.
بخاطر این افراد کم هم که شده، باید از عشق نوشت.
عشقی که لنا تعریف می کند بسیار قشنگ و زیباست. عشقی که در قلب لنا بوجود می آید از احساسی شروع می شود که خدای مهربان در وجود او قرار داده است، او منتظر می ماند تا از احساس پیتر مطمئن شود؛ وقتی در می یابد که پیتر زودتر از او این احساس را داشته است، گرمی عشق تمام وجودش را می گیرد و حاضر می شود همه چیز را به خاطر پیتر از دست بدهد و از هر چیز و هر کس به خاطر پیتر بگذرد و خود را برای او فدا کند.
لنا و پیتر عهدی عاشقانه می بندند و به آن وفادار می مانند.
وقتی توی زندگی آدما نگاه میکنی از این عشق ها میشه دید؛ اما حیف که بیشتر در میان پیرمردها و پیرزن ها این عشق به چشم می خوره! آدما وقتی پیر میشن، یک بار دیگه احساسات جوانی آنها دوباره شکوفا میشه و احساس علاقه و دوست داشتن یکی از آنهاست. بسیار دیده ام که بعد از فوت مادر بزرگی، پدر بزرگی هم بعد از گذشت چند روز فوت می کند و یا برعکس.
بیایید عشق را از «لنا و پیتر» و «مادربزرگ ها و پدر بزرگ ها» یاد بگیریم.

 

نظر یادتون نره


نوشته شده در جمعه 89/2/10ساعت 7:23 عصر توسط bihamsafar نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

Best Cod Music



بلاگ کامپیوتری - رستوران - زاهدان سیتی | ایران ماهی - اخبار روز - آگهی رایگان - گویا آی تی - تک تمپ - اخبار روز - گرافیک - وبلاگ