سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ღ عشق تعارفم نکنید من سیرم ღ

پس از مرگ ، بر گورم بیا ، مبادا از گورستان خاموش شهر وحشت کنی ، آنجا در زیر خاک قلبی آرام خفته است ، آنجا چشمانی در انتظار تو بیهوده نهفته است ، آنجا اشک واحساس با هم آمیخته است ، پس از مرگ من اگر کسی را دیدی که شبیه من بود مرا به یاد بیاور ، اگر شمعی را دیدی به یاد من باش ، اگر ترانه ای سرودی که زیبا و غم انگیز بود به یاد من آن را زمزمه کن ،  آری زیبایم پس از مرگ بر گورم بیا ، و علفهای هرز را از گورم دور کن ، خاک سرد گورم را بر سینه ات بفشار که قلب من تپش قلب تو را احساس خواهد کرد.با تمام وجودم دوستت دارم ای نازنینم


نوشته شده در یکشنبه 90/12/28ساعت 8:25 عصر توسط bihamsafar نظرات ( ) | |

رفتی اما یک نفر در انتظارت مانده است چشمی از جنس بهارانت را قرارت مانده است آشنا دیگر نگاهت را دریغ از ما مدار چشمی مثل دریا بی قرارت مانده است بی گناهی خوب می دانم گناهت عاشق است بی وفا در یاد من تنها غبارت مانده است من برای چشمانت قصه میگویم عزیز قصه ی آواره ایی که سر به راحت مانده است


نوشته شده در یکشنبه 90/12/28ساعت 8:23 عصر توسط bihamsafar نظرات ( ) | |

نمیدونم عشقی که داشتیم، هنوزم یادته

گلایی  که  دادم  بهت   ،   عزیزم   کنارته

یادته به من  میگفتی ،   همیشه  کنارتم

هرجای دنیا که باشی ، همیشه به یادتم

                     خیلی سخته فراموشت کنم           *   *        این دلو بی سرو سامونش کنم

                      نمیتونم از تو  ساده  بگذرم           *   *         این دلو پیر  و زمین گیرش  کنم



                     


نوشته شده در یکشنبه 90/12/28ساعت 8:18 عصر توسط bihamsafar نظرات ( ) | |

هرچی مهربونتر باشی بیشتر بهت ظلم میکنن

هرچی صادق تر باشی بیشتر بهت دروغ میگن

هرچی خودتو خاکی تر نشون بدی واست کمتر ارزش قائلند

هرچی قلبتو آسونتر در اختیار بذاری راحت تر لهش میکنن

و اگر بدونند که منتظری و بهشون احتیاج داری اندازه یه دنیا ازت فاصله می گیرند


نوشته شده در یکشنبه 90/12/28ساعت 8:14 عصر توسط bihamsafar نظرات ( ) | |

خودت بهم بگو چرا?این همه آزارم میدی؟

                                                    جلو چشات سوختم ولی قلب منو نفهمیدی

گفتم میای تو زندگیم?یکمی آروم میگیرم

                                                    بودنت نبودنه?  هستی و دارم می میرم

با  اینکه تو  کنارمی  اما  دلم از  تو  پره

                                                   اینجوری که تو با منی به درد من نمی خوره

نبودنت  یه  دردیه ? بودنتم  درد  دیگه

                                                  چشمای خیس من همشاز غم بیکسیم میگه



نوشته شده در یکشنبه 90/12/28ساعت 8:7 عصر توسط bihamsafar نظرات ( ) | |

گـیــریــم کـه ســلام !

بـه فـــرض کـه حــالـمـــــ را بـپـرســـی ؟!

ســراغــمـــــــ را بـگـیـــری ...

 

چــه فـــرقـــی مـی کــنـــد ...

وقــتــی آن گـونــه هـسـتــم کـه نـبـــایــد بــاشـــــــــــــــــــــم ...!!!

 

هســــــــــــــــت را اگــــــــــــــــر قــــــــــدر نــــــــــدانی

می شــــــــــــــــــود بــــــــــــــــــــــــود...

چــــــــــــــــــــه سخـــــــــــــــــــت اســـــــــــــــــــــــــــت

هســـــــــــــــــــت کـســــــــــــــــــــــــی...

 بــــــــــــــــــــــــود شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود


نوشته شده در شنبه 90/12/27ساعت 8:36 عصر توسط bihamsafar نظرات ( ) | |

 

منم مثل تو

 

پرسیده بود: خوبی؟

گفته بودم: خوبم. خوب تر از برگ پاییز، قبل از وزش اولین باد!

شریکم با تو در این درد ، منم مثل تو غم دارم / منم محتاج لبخندم ، منم دستاتو کم دارم / از این بازی طولانی ، منم مثل تو دلگیرم / منم با عشق درگیرم ، منم بی عشق میمیرم .


نوشته شده در یکشنبه 89/12/15ساعت 6:51 عصر توسط bihamsafar نظرات ( ) | |

بی همسفر
کاش میدانستی که درون قلبم خانه ای داری تو که همیشه آنرا با شفق می شویم و با آن میگویم که تویی مونس شبهای دلم کاش میدانستی باغ غمگین دلم بی تو تنها شده است و گل غم به دلم وا شده است کاش میدانستی که درون قلبم با تبشهای عشق هم صدا هستی تو .کاش میدانستی که وجود تو و گرمای صدایت به من خسته و آشفته حال زندگی می بخشد کاش میدانستی....... کاش می دانستی........

نوشته شده در یکشنبه 89/12/15ساعت 6:35 عصر توسط bihamsafar نظرات ( ) | |

زندگی به مرگ گفت:چرا آمدن تو رفتن من است؟چرا خنده ی تو گریه ی من است؟مرگ حرفی نزد!!!
زندگی دوباره گفت:من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه،من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی،مرگ ساکت بود زندگی گفت:رابطه ی من و تو چه احمقانه است!!!زنده کجا؟گور کجا؟دخمه کجا؟ نور کجا؟غصه کجا؟سورکجا؟اما مرگ تنها گوش میداد زندگی فریاد زد:دیوانه لا اقل بگو چرا محکوم به مرگم؟و مرگ آرام گفت:تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت چه بیهوده ای.


نوشته شده در یکشنبه 89/10/19ساعت 12:25 عصر توسط bihamsafar نظرات ( ) | |

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و
اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه .
اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم
گفت :”متشکرم “و گونه من رو بوسید .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما..
. نمیتونم….. علتش رو نمیدونم .
——————————————————————————–
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوست پسرش قلبش رو شکسته بود. از من خواست
که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته
بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من
باشه. بعد از ? ساعت دیدن فیلم و خوردن ? بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگا
ه کرد و گفت : “متشکرم ” و گونه من رو بوسید

ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 89/2/16ساعت 6:26 عصر توسط bihamsafar نظرات ( ) | |

   1   2   3   4   5   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

Best Cod Music



بلاگ کامپیوتری - رستوران - زاهدان سیتی | ایران ماهی - اخبار روز - آگهی رایگان - گویا آی تی - تک تمپ - اخبار روز - گرافیک - وبلاگ